دریچه

یک دریچه برای رفتن
یک دریچه برای دیدن
یک دریچه برای پرواز
پرزدن رفتن و پریدن
از ته درهای تردید
یک دریچه بسوی خورشید
یک نفس بال و پرکشیدن
یک افق روبروی خورشید
از همه عالم و همه کس
یک دریچه برای من بس
از همه عالم و همه کس
یک دریچه برای من بس
یک دریچه برای رفتن
درهوای تو پرکشیدن
از سرانجام قصه ی من
تا سرآغاز تو رسیدن
یک دریچه برای آواز
یک بهانه برای آغاز
یک غزل ازتو برلب من
مرهم زخم برتن ساز 

خسته ازاین همه شکایت
این همه قصه و روایت
تشنه ام تشنه نهایت
یک دریچه می خوام به هجرت
یک دریچه می خوام به هجرت
تا سر قله ی زیارت
جاده ی تا حضور حضرت
روبه آیین و حقیقت

دریچه

یک دریچه برای رفتن
یک دریچه برای دیدن
یک دریچه برای پرواز
پرزدن رفتن و پریدن
از ته درهای تردید
یک دریچه بسوی خورشید
یک نفس بال و پرکشیدن
یک افق روبروی خورشید
از همه عالم و همه کس
یک دریچه برای من بس
از همه عالم و همه کس
یک دریچه برای من بس
یک دریچه برای رفتن
درهوای تو پرکشیدن
از سرانجام قصه ی من
تا سرآغاز تو رسیدن
یک دریچه برای آواز
یک بهانه برای آغاز
یک غزل ازتو برلب من
مرهم زخم برتن ساز
از همه عالم و همه کس
یک دریچه برای من بس
از همه عالم و همه کس
یک دریچه برای من بس
خسته ازاین همه شکایت
این همه قصه و روایت
تشنه ام تشنه نهایت
یک دریچه می خوام به هجرت
یک دریچه می خوام به هجرت
تا سر قله ی زیارت
جاده ی تا حضور حضرت
روبه آیین و حقیقت
از همه عالم و همه کس
یک دریچه برای من بس
از همه عالم و همه کس
یک دریچه برای من بس

باغ بارون زده

من از صدای گریه تو
به غربت بارون رسیدم
تو چشات باغ بارون زده دیدم...
چشم تو همرنگ یه باغه
تو غربت غروب پاییز
مثل من از یه درد کهنه لبریز...
با تو بوی کاهگل و خاک
عطر کوچه باغ نمناک
زنده میشه...
با تو بوی خاک و بارون
عطر ترمه و گلابدون
زنده میشه...
تو مثل شهر کوچیک من
هنوز برام خاطره سازی
هنوزم قبله معصوم نمازه...
تو مثل یاد بازی من
تو کوچه های پیر و خاکی
هنوزم برای من عزیز و پاکی...

ستاره دنباله دار

تو آسمون زندگیم ستاره بوده بی شمار
اما شبای بی کسی یکی نمونده موندگار
یکی نمونده از هزار
ستاره های گمشده هر شب من هزار هزار
اما همیشگی تویی ستاره ی دنباله دار
ای آخرین ، تنهاترین آواره ی عاشق
هر شب عمرم همراه با من ستاره ی عاشق
ای تو آشنای ناشناسم
ای مرهم دست تو لباسم
دیوار شبم شکسته از تو
از ظلمت شب نمی هراسم
انگار که زاده شده با من
عشقی که من از تو می شناسم
تو بودی و هستی هنوز سهم من از این روزگار
با شب من فقط تویی ستاره ی دنباله دار

سرخ

خانه سرخ و کوچه سرخ است و خیابان سرخ است
آری از خون پهنه ی برزن و میدان سرخ است
ده به ده پرچم خشم است که بر میخیزد
مزرعه زرد و چپر سبز و بیابان سرخ است
تا گل خونی فریاد در این باغستان
ساقه از ضربه ی شلاق زمستان سرخ است
وحشتی نیست از انبوه مسلسل داران
تا در این دشت غرور کینه داران سرخ است
رو سیاه است اگر این شب مردم کش بد
تا دم صبح وطن سینه ی یاران سرخ است
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است
ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
ده به ده پرچم خشم است که بر میخیزد
مزرعه زرد و چپر سبز و بیابان سرخ است

بنویس

تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ی ماست
دل دریا رو نوشتی همه دنیا رو نوشتی
دل ما رو بنویس دل ما رو بنویس

بنویس هر چه که ما رو به سر اومد
بد قصه ها گذشت و بدتر اومد
بگو از ما که به زندگی دچاریم
لحظه ها رو میکشیم نمی شماریم
بنویس از ما که در حال فراریم
توی این پائیز بد فکر بهاریم
 

دست من خسته شد از بس که نوشتم
پای من آبله زد بسکه دویدم
تو اگر رسیده ای ما رو خبر کن
چرا ان جا که توئی من نرسیدم
تو که از شکنجه زار شب گذشتی
از غبار بی سوار شب گذشتی
تو که عشقو با نگاه تازه دیدی
بادبان به سینه ی دریا کشیدی

بنویس از ما که عشقو نشناختیم
حرف خالی زدیم و قافیه باختیم
بگو از ما که تو خونمون غریبیم
لحظه لحظه در فرار و در فریبیم