دوباره ها

دوباره ماهی سرخ
دوباره آبی آب
دوباره عیدی من
غزلای ترد ناب
دوباره دستای تو
سفره ی هفت سین من
وقت تحویل بهار
ساعت عاشق شدن
ما باید دوباره بچگی کنیم
سبزیی بهار و زندگی کنیم
ساز پر ناز تو کو
نت به نت از ما بگو
از ترانه چکه کن
در بهار شستشو
قصه ی دوباره ها
سکه ی به نام ما
دوباره شهزاده ای عاشق مرد گدا
دوباره لمس علف
عطر زاییدن گل
دوباره رنگین کمون
روی تنهایی پل
دوباره قایم موشک
سر چاراه شلوغ
دوباره عید دیدنی
از غزلهای فروغ
دوباره مادربزرگ
رخت نو سوزن زده
تخم مرغه رنگی هم از قفس دراومده

تصویر اخر

باز یک شب
یک دریچه
دو چشم قشنگ
نامه ای خیس از ستاره
ماتو چه بیرنگ
عکسی از دیروز دور
یادی از فصل غرور
پشت سر درد شبانه
بغضی از جنس ترانه
ساز ناکوک زمانه
این همه شعر و سرود
از تو از عطر تو بود
حلقه های بی نگین تو
قایقی بی سرنشین تو
راه و خورجین
اسب و زین تو
بدترین و بهترین تو
سهم من فقط همین تو

ای چراغ هر چه جادو
شعله های دست تو کو
تو دروغی بی فروغی
ای چراغ پست کم سو
حیف از اشک عاشق من
حیف از این بیهوده بودن
بی دریغ و بی نهایت
حیف از این من
حیف از این تن
حیف از این آه خواب کوتاه
حیف از این رنگ سحرگاه
حیف از این رویای روشن
حیف از این ترانه ی من
راحتم بگزار و بگذر
رد شو از تصویــــــــــــر آخر

تو

تو چه باشی چه نباشی
نور زندگی می پاشی
فکر صبح و ظهر و شامی
همه کسب و کار مایی
مثل جای دست شاعر
کاغذا رو می سوزونی
مثل انگشتای نقاش
خواب رنگا رو میدونی
تو چه باشی چه نباشی
نور زندگی می پاشی


وقتی تلخی خود قندی

بلدی به غم بخندی
وقتی خوشرنگی گناهه
سر تا پا آینه پسندی
کرم ابریشم به یادت
بهترین پروانه میشه
حتی قندیل سکوتت
آب میشه ترانه میشه
تو چه باشی چه نباشی
نور زندگی می پاشی

تو چه باشی چه نباشی
صاحب این لحظه هایی
فکر صبح و ظهر و شامی
همه کس با کار مایی
مثل جای دست شاعر
کاغذا رو می سوزونی
مثل انگشتای نقاش
خواب رنگا رو میدونی
تو چه باشی چه نباشی
نور زندگی می پاشی

وقتی تلخی خود قندی
بلدی به غم بخندی
وقتی خوشرنگی گناهه
سر تا پا آینه پسندی
کرم ابریشم به یادت
بهترین پروانه میشه
حتی قندیل سکوتت
آب میشه ترانه میشه
تو چه باشی چه نباشی
نور زندگی می پاشی

ضیافت بی خوابی

پرم از خواب ندیده
باغی از شعر رسیده
سردم از آه کشیده
رازی از پرده پریده
رمه ای از خود رمیده
تشنه ی شیر سپیده

مستم از بغض رفاقت
تردم از عطر سخاوت
تندم از بغض ترانه
سرخم از شوق ضیافت
رودی از موج جماعت
خنده یی تا بی نهایت

همه ام زخم همیشه
برجی از سنگم و شیشه
پرم از کاخ شکسته
تیشه ام تیشه به ریشه
موجم از اوج پرستو
داغم از چراع جادو
پرم از دیو و پریچه
پرم از کمند گیسو

پرم و چه خالی از تو
پرو خالی هر دو هر دو
همه یی بی همه ی تو
پر شو از این همه پر شو

زیر این آوار آواز
رو به این تالار بی ساز
پای این درگاه بی در
بسته ی من باش و دلباز
تشنه یی آبی ترین باش
خسته از خواب زمین باش
تازه شو از حس بودن
نازنین تو این چنین باش....

کاش من جای تو بودم

ای که دنیایش تو هستی
قلب پر مهرم شکستی
آمدی جایم گرفتی
در کنار او نشستی
کاش من جای تو بودم...

قصه میگوید برایت
از امید و آرزوها
مینشیند روبرویت
با نگاهی، پر تمنا
کاش من جای تو بودم...

مینشیند در کنارت
آن شب خوب عروسی
شادی از آوای تبریک
آن سرور و دیده بوسی
کاش من جای تو بودم...

در عقیق دیدگانت
مینشیند نقش فردا
میرود از شهر قلبت
تکسوار درد و غمها
کاش من جای تو بودم...

پرنده مهاجر

ای پرنده مهاجر، ای پر از شهوت رفتن
فاصله قد یه دنیاست، بین دنیای تو با من
تو رفیق شاپرک ها، من تو فکر گلمونم
تو پی عطر گل سرخ، من حریص بوی نونم
دنیای تو بی نهایت همه جاش مهمونی نور
دنیای من یه کف دست روی سقف سرد یک گور
من دارم تو آدمک ها می میرم، تو برام از پریا قصه میگی
من توی پیله وحشت می پوسم، برام از خنده چرا قصه میگی
کوچه پس کوچه خاکی، در و دیوار شکسته
آدمای روستایی، با پاهای پینه بسته
پیش تو یه عکس تازه است واسه آلبوم قدیمی
یا شنیدن یه قصه است از یه عاشق قدیمی
برای من زندگی اینه، پر وسوسه پر غم
یا مثل نفس کشیدن ، پر لذت دمادم
ای پرنده مهاجر، ای همه شوق پریدن
خستگی یه کوله باره، روی رخوت تن من
مثل یک پلنگ زخمی پر وحشته نگاهم
می میرم اما هنوزم دنبال یه جون پناهم
نباید مثل یه سایه، زیر پاها زنده باشیم
مثل چتر خورشید باید روی برج دنیا واشیم

نفرین نامه

شرمت باد ای دستی که بد بودی بدتر کردی
هم‌بغض معصومت را نشکفته پرپر کردی
هم‌بغض معصومت را نشکفته پرپر کردی
ننگت باد ای دست من ای هرزه گرد بی‌نبض
آن سرسپرده‌ات را بی یار و یاور کردی
ای تکیه داده بر من ای سرسپرده بانو
با این نادرویشی‌ها آخر چرا سر کردی
دستی با این بی‌رحمی دیگر بریده بهتر
بر من فرود آر اینک بغضی که خنجر کردی
سربرده در گریبان بی‌خودتر از همیشه
حیفت نهایتی که با من برابر کردی
ای تکیه داده بر من ای سرسپرده بانو
با این نادرویشی‌ها آخر چرا سر کردی
دستی با این بی‌رحمی دیگر بریده بهتر
بر من فرود آر اینک بغضی که خنجر کردی
زهر این نفرین نامه جای خون در من جاری
این آخرین شعرم را پیش از من از بر کردی
ای تکیه داده بر من ای سرسپرده بانو
با این نادرویشی‌ها آخر چرا سر کردی
دستی با این بی‌رحمی دیگر بریده بهتر