بعد از ١٠سال

زندگي بدون روزهاي سخت نميشه يدون روزهاي اشك و غم اندوه 

چقدم سخته كه ادم نتونه دم بزنه 

براي حال خوب دلم دعا كنيد 

سلام

من هيچ وقت اينجا رو فراموش نميكنم هيچ وقت

از سال 86تا الان 7سال داره ميگذره 

بزرگ شدم قد كشيدم درس خوندم ،مطالعه كردم 

ولي باز هم همون راپانزل ام هموني كه اشكاش ناخوداگاه و يهويي سر ريز ميشد

دوباره اغاز ميكنم و البته به كمك شما

سلاااااااااااااااااااااااااااااام

                                                  من اومدم

بعد ۸ ماه دوری از همه دوستای گلم .

کنکور رو دادم خووب بود ولی خیلی سخت بووود .

توقع ام از خودم بیشتر ارز اینا بود ولی بی انصافا خیلی سخت داده بوودن .

تو درسای عمومی وقت کم اوردم ولی اختصاصی ها چون خیلی خیلی خیلی سخت بوود

 تا دلت بخواد اضافه وقت داشتم .

در رکل راضیم خیلی نسبت به کنکور پارسال اوکی تر بووود خیلی .

ولی کلید سوالات رو که دیدم خووب زده بوودم یعنی انتظار یه رتبه ی تقریبا خووب را دارم .

چون ۱۲ ماه وقت گذاشتم ۱۲ تا که کم نیست تمام فکر ذهنم تو این مدت درسو کنکور بوده.

شمام دعا کنید خوووب بشه رتبه ام که حد اقل یه رشته ی درست و درمون قبووول شم .

خووب یه کوچولو هم رو کم کنی دیگه اره راستش قرار رتبه ی داداشم رو بزنم .

ببینم چی بشه پس خیلی خیلی دعام کنیدددددددددددد    

                                            دوستون دارم با تمام وجود

 

 

همواره از این تسلسل تاریخ ترسیده ایم

از تکرارهای پیاپی ؛ از امیدهای محتوم به کودتا

از کودتاهای منتج به سرکوب ؛ از سرکوبهای منتهی به انقلاب

از انقلابهای مختوم به استبداد ؛ و دوباره امید و دوباره کودتا و ...

... و همواره آهی حسرت وار از نهادمان برآمد که آه چقدر تجربه !

و به راستی بایست تاریخمان چه اندازه از تجربه انبان شود تا

در این حلقۀ تکرار ؛ در این ورطۀ ابطال

نلغزیم و نیفتیم .

سلام

اینجا هوا بارونیه انجا رو نمیدونم.

منم خوبم خیلی .

جشنم خوب بود همون چیزی که از قبل فکرشو میکردم .

از همه ممنونم به خاطر لطفشون .

از این به بعد دیگه نمیام نت چون مشغول درسام هستم .

باید بیشتر بخونم بیشتر وقت بزارم .

تا اون روز که نتیجه درس خوندن هام رو ببینم خداحافظ .

 

 

راستی:
این روزها به اندازه تمام دلتنگی هایم

میخواهم شاعر شوم..!

مرا که میشناسی؟

میدانی که بی هراس از شکستن ایستاده ام در این  

تند باد.

یادت هست قرار بود شاعر شوم

و تو...

چه زود مرا شاعر کردی.

تنهایم در این انبوه کاغذ پاره ها.

شعرم را میگویم.

بی آنکه وسوسه تو و افکارت شوم

راستی:

خلاصه ات کرده ام در انتهای شعر، بی وزن و بی

قافیه جایی که حتی احساس هم نشوی.

میدانم ..!

میدانم که میدانی میگذرد حتی بدون

تو..!

امــــا فراق تو را آه نمی کشم ..!امروز

روز هوای پاک است.


بـــــی روح تهی شده است ،خالی ازبـــاور..!

جشن  تولد عزیزکم

سلام .

فردا جشن تولد هستی .

دلم برا یه جشن درست و حسابی توپ لک زده بوووووود.

اولین جشنی که لباسم از قبل حاضره .

اوین جشنی که میدونم چی باید هدیه باید .

اینها همه اش به لطف اون دوست دوست داشتنیم که لباس و هدیه به سلیقه ی اون بود .

سلام

 

اینم هستی خواهر زاده شیطون من

           خوبم تو هم خوب باش

نصف یکی از روزام

سلام

با صدای زنگ گوشی از خواب میپری

پسر داییت

جا میخوره از اینکه توگوشی خونه ابجیت رو جواب دادی

میگه تو که الان باید خونه باشی و درس بخونی .

تو هم میگی شماهم باید سر کار باشی ولی نیستی و خونه ای .

در جوابت مبگه خوب کار پیش میاد دیگه .

تو هم میگی خوب برا منم کار پیش میاد .

میزنه زیر خنده

ولی کوتاه نمیاد و میگه چه کاری واجب تر از درس برا تو .

 تو هم میبینی دست بردار نیست بر میگردی بهش میگی

چهار روز همه مسکن بخوری بری اندسکوپی سونو 

هزار ازامایش جور واجور بدی ودکتر مرضت رو نفهمه

 فکر کنم یه کم یه ذره از درس واجب تر باشه مگه نه؟

معذرت می خواد و حال و احوال میکنه

 و مثل هزار تا دوست و اشنا که خیلی به قول خودشون دلشون فکر

برات ارزوی صحت میکنه و میپرسه که

تا اخر هفته میری خو نتون یا نه اخه قرار بیان اونجا خونتون

خداحافظی میکنه

یه نگاه به ساعت میندازی

عقربه ها یازده رو نشون میدن .

یادت میاد که تا نیم ساعت دیگه سرویس میاد

 که هستی (خواهر زاده ات)رو ببره مدرسه

 اخه این هفته ظهر بیدارش میکنی راهی مدرسه میشه

تو هم میری صبحانه بخوری که قرص و دواهات رو بخوری

بعدشم یه پیانو اروم میزاری و دراز میکشی میبینی فایده نداره

میای یه سر به وبلاگت میزنی که خیلی وقت بهش سر نزدی

و مینویس از نصف یه روز که این جوری برات گذشت

حال همه ی ما خوب است اما تو باور نکن !

سردرد !

بی خوابی .

دوستی که اصرار داره خانوم دانشجو بشم !

راهنما و مشاوره که می خواد به لجن ته جوی خیابون هم بخندم .

مامانی که نمیتونم پیشش باشم و نمیتونم ازش دور .

کتابی که از بس خوندمش همه اش از بر شدم .

چشایی که نمی خوام هیچ وقت به چشمم بیفته .

روشن فکری که داره فکر میکنه من دارم چرند مینویسم البته شاید ...

ترس !

ترس!

ترس!

 و بازم ترس ...

چش غره های بابام .

نامهربونی های ادمای اطرافم .

خوبیهایی که میکنم ولی ...

دل نازکیم .

خوبم تو هم خوب باش .

 

 

 

سلام

فردا تولد رضاست .

از ۷تا ۱۱.

نمیدونم چی خوشحالش میکنه.

نمیدونم چی براش بگیرم.

نمیدونم چی بپوشم .

۵مهر تولد باباست باید برا اونم یه چیزی بگیرم .

خوبم تو هم خوب باش .

زندگي

از غروب هاي جمعه بيزارم  بيزار بيزار .

اره انگار همين جمعه بود كه باز كافر شدم

كه باز قهرم گرفته بود و با خدا قهر شدم  مثل اون موقع ها كه باهاش قهر ميكردم

مثل اون موقع ها كه زرتشت مي خوندم و هي يه ريز به خدا ناسزا ميگفتم

و مراعات هيچكس و هيچكي رو نميكردم .

با اين وجود بازم خدا رو شكر . خدا رو شكر برا خاطر اين همه بدبختي يا شايدم خوشبختي نميدونم

برا خاپر اين همه خستگي برا خاطر اين همه غم برا خاطر...

الان همه فكر ميكنيد كه غرور ورم داشته و خدا و تمام اعتقادات كشك هااااا  .

نه به خدا نه اين جوريام نيست

به جون خودم راضي ام تو به يه زندگي اروم تو يه روستاي كوچيك كوچيك كوچيك به اندازه دلم .

يه جا كه ادم هاش اين جوري نباشن يه جا كه بوي خاكش ارامش بخش باشه

اداماش صادق باشت دو رو نباشن يك رنگ يك رنگ.

مه اينكه ادماي اينجا بدن ها نه خوبن خيلي نه اينكه از خونمون بيزارم هاااااااا  نه اصلا .

حالا فكر ميكنين توقع ام زياد نه به خدا .

تو يه جاي خوبم ولي هر كس خوب رو يه جور تعريف ميكنه .

يه زندگي ايده ال داريم برا ابجي داداش برا همه ولي من نه

 بازم ميگم هر كس ايده ال رو يه چيزي تعربف ميكنه . خوب منم حق دارم ندارم

 هااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

براي دوستاي خوبم

سلام

اين پست قرار دوقسمتي باشه .

 ميدونم زياد ميشه ولي مطمئن ام شما دوستاي خوبم تحملش رو داريد .

و اما قسمت اول :

فاطمه عزيز دوست خوبم از اينكه تو اولين پست بعد از مدت ها

 همه دوستام اونايي كه از اولين روزهاي ساخت وب بهم نظر دادن

تا اونايي كه تازگي ها وب منو ديدن خبر كردي ممنونم خيلي خيلي  اميدوارم جبران كنم فاطمه جونم

 

اما قسمت دوم :

براي دوست خوبم كارو 

اين رو دارم براي تو مينويسم كارو  براي تو . 

براي تويي كه فكر ميكني دنيا به اخر رسيده .

برا تو كه فكر ميكني هيجكي مثل تو نيست كه فكر ميكني هر چي بدبختي برا تو .

برا تويي كه خودتو حبس كردي تو يه چهار ديواري تنگ و تاريك

تمام زندگيت شده تنهايي شده . شده حسرت گدشته ها .

تو روحت رو تو گذشته هات جا گدشتي . تو گم شدي تو گذشته گذشته اي كه مرده .

خدا قدرت فراموشي رو برا همين وقتا گذاشته كارو جان .

ميدونم الان از دستم ناراحتي ولي قدري بيشتر فكر كن به خودت  به محيط زندگيت به خيلي چيزا .

هر كي ندونه تو خوب ميدوني كه من چي دارم ميكشم اگه بيشتر تو نباشه كمترم نيست .

كارو تو رو خدا يه كم بيشتر مراقب خودت باش .

قدم زدم

بعد از يه مسافرت يك ماه  كه برگشتم جنوب تو اين گرما يه ربع قبل افطار

از خونه زدم بيرون چند قدم كه از در جلو رفتم پشيمون شدم خواستم برگردم

ولي گفتم دلت رو بزن به دريا و برو .

تا حالا شده يه جاكه توش اصلا احساس ارامش نداري قدم بزني

يه جا كه احساس امنيت نكني توش  يه جا كه از خاكش بترسي

از خيابون هاش بدت بياد يه جا كه نتوني با در و ديوار و ساختمونهاي شهر تا كني

يه جا كه زمين و زمانش بهت دهن كجي ميكنن .

دارم يه تصميم جدي برا زندگيم ميگرم خيلي نياز به كمك دارم

ذعام كنيد خيلي خيلي مجتاجم خيلي