-
شب زده
جمعه 13 شهریورماه سال 1388 02:50
عزیز بومی ای هم قبیله رو اسب غربت چه خوش نشستی تو این ولایت ای با اصالت تو مونده بودی تو هم شکستی تشنه و مومن به تشنه موندن غرور اسم دیار ما بود اون که سپردی به باد حسرت تمام دار و ندار ما بود کدوم خزون خوش آواز تو رو صدا کرد ای عاشق که پر کشیدی بی پروا به جستجوی شقایق کنار ما باش که محزون به انتظار بهاریم کنار ما باش...
-
قوزک پا
جمعه 13 شهریورماه سال 1388 02:46
دیگه این قوزک پا یاری رفتن نداره لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره چشای همیشه گریون اخه شستن نداره تن سردم دیگه جایی برا خفتن نداره میخوام از دست تو از پنجره فریاد بکشم تب بی تو بودنو از لب سردت بچشم نطفه باز دیدنت رو توی سینم بکشم مثل سایه پا به پا من تو رو همرام نکشم بذار من تنها باشم میخوام که تنها بمیرم برم و گوشه...
-
جشن دلتنگی
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1388 09:41
شب آغاز هجرت تو شب از خود گذشتنم بود شب بی رحم رفتن تو شب از پا نشستنم بود شب بی تو ، شب بی من شب دل مرده های تنها بود شب رفتن ، شب مردن شب دل کندن من از ما بود واسه جشن دلتنگی ما گل گریه ، سبد سبد بود با طلوع عشق من و تو هم زمین ، هم ستاره بد بود از هجرت تو شکنجه دیدم کوچ تو اوج ریاضتم بود چه مؤمنانه از خود گذشتم کوچ...
-
شطرنج
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 22:45
از پس پرده نگاه کن ، مثله شطرنجه زمونه هرکسی مثله یه مهره توی این بازی می مونه یکی مثله ما پیاده ، یکی صد ساله سواره یه نفر خونه به دوشه ، یکی دو تا قلعه داره یه طرف همه سیاه و یه طرف همه سفیدن رو به روی هم یه عمره ما رو دارن بازی می دن اونا که اوله بازی توی خونه ی تو و من پیش پای اسب دشمن ، اون همه سرباز رو چیدن ببین...
-
نفرین نامه
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 22:41
شرمت باد ای دستی که بد بودی بدتر کردی همبغض معصومت را نشکفته پرپر کردی همبغض معصومت را نشکفته پرپر کردی ننگت باد ای دست من ای هرزه گرد بینبض آن سرسپردهات را بی یار و یاور کردی ای تکیه داده بر من ای سرسپرده بانو با این نادرویشیها آخر چرا سر کردی دستی با این بیرحمی دیگر بریده بهتر بر من فرود آر اینک بغضی که خنجر...
-
سرخ
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 22:33
خانه سرخ و کوچه سرخ است و خیابان سرخ است آری از خون پهنه ی برزن و میدان سرخ است ده به ده پرچم خشم است که بر میخیزد مزرعه زرد و چپر سبز و بیابان سرخ است تا گل خونی فریاد در این باغستان ساقه از ضربه ی شلاق زمستان سرخ است وحشتی نیست از انبوه مسلسل داران تا در این دشت غرور کینه داران سرخ است رو سیاه است اگر این شب مردم کش...
-
بنویس
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 10:24
تو که دستت به نوشتن آشناست دلت از جنس دل خسته ی ماست دل دریا رو نوشتی همه دنیا رو نوشتی دل ما رو بنویس دل ما رو بنویس بنویس هر چه که ما رو به سر اومد بد قصه ها گذشت و بدتر اومد بگو از ما که به زندگی دچاریم لحظه ها رو میکشیم نمی شماریم بنویس از ما که در حال فراریم توی این پائیز بد فکر بهاریم دست من خسته شد از بس که...
-
خاطرات
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1388 11:33
باز در چهره خاموش خیال خنده زد چشم گناه اموزت باز من ماندم و در غربت دل حسرت بوسه هستی سوزت باز من ماندم و یک مشت هوس باز من ماندم و یک مشت امید یاد ان پرتو سوزنده عشق که ز چشمت یه دل من تابید باز درخلوت من دست خیال صورت شاد تو را نقش نمود بر لبانت هوس مستی ریخت در نگاهت عطش طوفان بود یاد ان شب که تورا دیدم گفت دل من...