-
پرنده
دوشنبه 8 آذرماه سال 1389 13:31
پرنده ، همقفس ، همخونهء من زمستون رفت و شد فصل پریدن همین دیروز تو از این خونه رفتی ولی از اومدن چیزی نگفتی تو را در حنجره یک دشت آواز تو را در سر هوای خوب پرواز من اینجا خسته و غمگین و تنهام نمیدونم که می مونم تا فردا چی میشد اون هوای برفی و سرد تو رو راهی به این خونه نمیکرد بهار کاغذین خونهء من تو رو راضی نکرد آخر...
-
لذت دریا
شنبه 25 مهرماه سال 1388 17:08
دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست گرش تو یار نباشی جهان به کارش نیست چنان ز لذت دریا پر است کشتی ما که بیم ورطه و اندیشه ی کنارش نیست کسی به سان صدف وکند دهان نیاز که نازنین گوهری چون تو در کنارش نیست خیال دوست گل افشان اشک من دیده ست هزار شکر که این دیده شرمسارش نیست نه من ز حلقه ی دیوانگان عشقم و بس کدام سلسله...
-
دریچه
سهشنبه 14 مهرماه سال 1388 00:05
یک دریچه برای رفتن یک دریچه برای دیدن یک دریچه برای پرواز پرزدن رفتن و پریدن از ته درهای تردید یک دریچه بسوی خورشید یک نفس بال و پرکشیدن یک افق روبروی خورشید از همه عالم و همه کس یک دریچه برای من بس از همه عالم و همه کس یک دریچه برای من بس یک دریچه برای رفتن درهوای تو پرکشیدن از سرانجام قصه ی من تا سرآغاز تو رسیدن یک...
-
دوباره ها
دوشنبه 13 مهرماه سال 1388 23:59
دوباره ماهی سرخ دوباره آبی آب دوباره عیدی من غزلای ترد ناب دوباره دستای تو سفره ی هفت سین من وقت تحویل بهار ساعت عاشق شدن ما باید دوباره بچگی کنیم سبزیی بهار و زندگی کنیم ساز پر ناز تو کو نت به نت از ما بگو از ترانه چکه کن در بهار شستشو قصه ی دوباره ها سکه ی به نام ما دوباره شهزاده ای عاشق مرد گدا دوباره لمس علف عطر...
-
تصویر اخر
دوشنبه 13 مهرماه سال 1388 23:57
باز یک شب یک دریچه دو چشم قشنگ نامه ای خیس از ستاره ماتو چه بیرنگ عکسی از دیروز دور یادی از فصل غرور پشت سر درد شبانه بغضی از جنس ترانه ساز ناکوک زمانه این همه شعر و سرود از تو از عطر تو بود حلقه های بی نگین تو قایقی بی سرنشین تو راه و خورجین اسب و زین تو بدترین و بهترین تو سهم من فقط همین تو ای چراغ هر چه جادو شعله...
-
سایه
شنبه 11 مهرماه سال 1388 23:56
تو یه سایه بودی هم قد خواب نیمروز من تو یه سایه بودی تو ظهر داغ تن سوز من تو هرم داغ بی رحم آفتاب تو سایه بودی یه سایه ی ناب من مسافر تن تشنه ی خواب حریص فتح یه جرعه ی آب پای پر تاول من تو بهت راه تن گرما زده مو نمی کشید بی رمق بودم و گیج و تب زده جلو پامو دیگه چشمام نمی دید تا تو جلوه کردی ای سایه ی خوب مهربون با یه...
-
تو
جمعه 10 مهرماه سال 1388 02:22
تو چه باشی چه نباشی نور زندگی می پاشی فکر صبح و ظهر و شامی همه کسب و کار مایی مثل جای دست شاعر کاغذا رو می سوزونی مثل انگشتای نقاش خواب رنگا رو میدونی تو چه باشی چه نباشی نور زندگی می پاشی وقتی تلخی خود قندی بلدی به غم بخندی وقتی خوشرنگی گناهه سر تا پا آینه پسندی کرم ابریشم به یادت بهترین پروانه میشه حتی قندیل سکوتت...
-
ضیافت بی خوابی
جمعه 10 مهرماه سال 1388 02:11
پرم از خواب ندیده باغی از شعر رسیده سردم از آه کشیده رازی از پرده پریده رمه ای از خود رمیده تشنه ی شیر سپیده مستم از بغض رفاقت تردم از عطر سخاوت تندم از بغض ترانه سرخم از شوق ضیافت رودی از موج جماعت خنده یی تا بی نهایت همه ام زخم همیشه برجی از سنگم و شیشه پرم از کاخ شکسته تیشه ام تیشه به ریشه موجم از اوج پرستو داغم از...
-
کاش من جای تو بودم
جمعه 10 مهرماه سال 1388 02:03
ای که دنیایش تو هستی قلب پر مهرم شکستی آمدی جایم گرفتی در کنار او نشستی کاش من جای تو بودم... قصه میگوید برایت از امید و آرزوها مینشیند روبرویت با نگاهی، پر تمنا کاش من جای تو بودم... مینشیند در کنارت آن شب خوب عروسی شادی از آوای تبریک آن سرور و دیده بوسی کاش من جای تو بودم... در عقیق دیدگانت مینشیند نقش فردا میرود از...
-
ترانه
جمعه 10 مهرماه سال 1388 01:20
تا تو با منی زمانه با من است بخت و کام جاودانه با من است تو بهار دلکشی و من چو باغ شور و شوق صد جوانه با من است یاد دلنشینت ای امید جان هر کجا روم روانه با من است ناز نوشخند صبح اگر توراست شور گریه ی شبانه با من است برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست رقص و مستی و ترانه با من است گفتمش مراد من به خنده گفت لابه از تو و...
-
دیگه گریه دل رو وا نمیکنه
پنجشنبه 9 مهرماه سال 1388 01:38
ندگی با آدماش برای من یه قصه بود توی این قصه کسی با کسی آشنا نبود همه خنجر توی دست و خنده روی لبشون توی شب صدایی جز گریهء بی صدا نبود نمی خوام مثل همه گریه کنم دیگه گریه دلو وا نمی کنه قصه های پشت این پنجره ها غمو از دلم جدا نمی کنه قصهء ماتم من هر چی که بود هر چی که هست قصهء ماتم قلب خستهء یه آدمه وقت خوابه دیگه دیره...
-
دیوار
چهارشنبه 8 مهرماه سال 1388 15:18
در گذشت پر شتاب لحظه های سرد چشم های وحشی تو در سکوت خویش گرد من دیوار می سازد می گریزم از تو در بیراه های راه تا ببینم دشت ها را در غبار ماه تا بشویم تن به آب چشمه های نور در مه رنگین صبح گرم تابستان پر کنم دامان ز سوسن های صحرائی بشنوم بانگ خروسان را ز بام کلبه دهقان می گریزم از تو تا در دامن صحرا سخت بفشارم بروی...
-
شب و هوس
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 21:46
در انتظار خوابم و صد افسوس خوابم به چشم باز نمی آید اندوهگین و غمزده می گویم شاید ز روی ناز نمی آید چون سایه گشته خواب و نمی افتد در دام های روشن چشمانم می خواند آن نهفته نامعلوم در ضربه های نبض پریشانم مغروق این جوانی معصومم مغروق لحظه های فراموشی مغروق این سلام نوازشبار در بوسه و نگاه و هم آغوشی می خواهمش در این شب...
-
تنگنا
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 21:45
دلم از خیلی روزا با کسی نیست تو دلم فریاد و فریادرسی نیست شدم اون هرزه گیاهی که گلاش پرپر دستای خار و خسی نیست دیگه دل با کسی نیست دیگه فریادرسی نیست آسمون ابری شده دیگه خار و خسی نیست بارون از ابرا سبک تر می پره هر کسی سر به سوی خودش داره مثل لاک پشت تو خودم قایم شدم دیگه هیچ کس دلمو نمی بره دیگه دل با کسی نیست دیگه...
-
جنگل جاری
شنبه 4 مهرماه سال 1388 10:43
در این حریم شبانه ستم گرفته در این شب خوف و خاکستر که غم گرفته رفیق روزان روشن رهایی من ستاره ها را صدا بزن دلم گرفته قامت یاران از تبر داران اگر شکسته جنگل جاری رو به بیداری به گِل نشسته رو به بیداری جنگل جاری جوانه بسته ستاره سو سو نمیزند اگر چه بر من رفیق روزان بی کسی ای سرو دامن در این سکوت سترون سنگر به سنگر چراغ...
-
مار در محراب
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 18:37
برای من که در بندم چه اندوه آوری ای تن فراز وحشت داری فرود خنجری ای تن غم آزادگی دارم به تن دلبستگی تا کی به من بخشیده دلتنگی شکستنهای پی در پی چرا تن زنده و عاشق کنار مرگ فرسودن چرا دلتنگ آزادی گرفتار قفس بودن قفس بشکن که بیزارم از آب و دانه در زندان خوشا پرواز ما حتی به باغ خشک بی باران در آوار شب و دشنه چکد از قلب...
-
نوازش
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1388 14:42
منو حالا نوازش کن ---- که این فرصت نره از دست شاید این اخرین باره ---- که این احساسه زیبا هست منو حالا نوازش کن ---- همین حالا که تب کردم اگه لمسم کنی شاید ---- به دنیای تو برگردم هنورم میشه عاشق بود ---- تو باشی کاره سختی نیست بدون مزر با من باش ---- اگرچه دیگه وقتی نیست نبینم این دمه رفتن ---- تو چشمات غصه میشینه...
-
پروانه ای در مشت
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1388 16:05
مثل تو مثل یه کفتر مثل من مثل یه کودک مثل من مثل یه شاخه مثل تو مثل یه پو پک مثل ابریشم تاریک این شبراهه خاموش که گر میگیره از خودسوزی شاداب یک آواز مثل آیینه بی نبض این تالاب زنبق پوش که تن واکرده زیر بارش رگبارموج انداز مثل پروانه ای در مشت جه آسون میشه مارو کشت مثل تصو یرماه تلخ تبعیدی که رو تالاب این بیراهه افتاده...
-
پرنده مهاجر
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1388 11:37
ای پرنده مهاجر، ای پر از شهوت رفتن فاصله قد یه دنیاست، بین دنیای تو با من تو رفیق شاپرک ها، من تو فکر گلمونم تو پی عطر گل سرخ، من حریص بوی نونم دنیای تو بی نهایت همه جاش مهمونی نور دنیای من یه کف دست روی سقف سرد یک گور من دارم تو آدمک ها می میرم، تو برام از پریا قصه میگی من توی پیله وحشت می پوسم، برام از خنده چرا قصه...
-
روستایی
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1388 11:34
چراغِ نفتیِ مسجد در آن دور فرو مرد و سیاهی خیره سر شد تنم از ترسِ گنگی لرزه برداشت به دستم چوبدستم داغ تر شد تمام کلبه ها خاموش و بی آواز تمام کوچه ها برفی و تنگ و تار به ناگاه از سکوتِ پشتِ چشمه سار ?مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید به تماشای زمستان چه کسی می آید صدای گشنگی با زوزه های گرگ برای گله هامان زنگ وحشت داشت...
-
اشاره
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1388 00:34
تو یه شعر عاشقونه پر واژه های تازه دفتر خواهش قلبم واسه خوندن تو بازه منم اون راه نرفته جای پایی رو تنم نیست اول جاده عشقم پیش پای تو درازه تو رسیدی و شنیدم رو تنم صدای پاتو پر گرفتی و گرفتم همه جا سراغ جاتو با سه حرف عاشقونه تو به من دادی نشونه از یه لحضه با تو بودن تا دل و هزار بهوونه سر نخ عشق تو بس بود واسه رفتن...
-
شب گریه
دوشنبه 16 شهریورماه سال 1388 20:25
ساده بودی مثل سایه مثل شبنم رو شقایق مثل لبخند سپیده مثل شب گریه عاشق بی تو شب دوباره آینه روبرویه غم گرفته پنجره بازه به بارون من ولی دلم گرفته واژه رنگ زندگی بود وقتی تو فکر تو بودم عطر گل با نفسم بود وقتی از تو می سرودم وقت راهی شدن تو کفترا شعرامو بردن چشام از ستاره سوختن منو به گریه سپردن رفتی و شب پر شد از من از...
-
تکیه بر باد
یکشنبه 15 شهریورماه سال 1388 21:36
به خیالم که تو دنیا واسه تو عزیزترینم آسمونها زیر پامه اگه با تو رو زمینم به خیالم که تو با من یه همیشه آشنایی به خیالم که تو با من دیگه از همه جدایی من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ندونی این دیگه یه التماسه من میخوام بیای بمونی من و تو چه بی کسیم وقتی تکیمون به باده بد و خوب زندگی منو دست گریه داده ای عزیز هم قبیله , با...
-
اواره
یکشنبه 15 شهریورماه سال 1388 21:29
چنان در خود گرفتارم که سکه ست از تو بازارم چه بد مستی ز من سرزد که رونق رفته از کارم نه میری از سرم بیرون نه خوشحالم تو رو دارم چنان در خود به گردانم که افتد از نفس جانم چنان افتان و خیزانم به باغ برگ ریزانم که غرق اشک ریزانم به دوری از عزیزانم تو را قسم به قرآنم گمم کن در پی عالم چنان در عشق تو گیرم که من بی جرم و...
-
دریچه
یکشنبه 15 شهریورماه سال 1388 21:21
یک دریچه برای رفتن یک دریچه برای دیدن یک دریچه برای پرواز پرزدن رفتن و پریدن از ته درهای تردید یک دریچه بسوی خورشید یک نفس بال و پرکشیدن یک افق روبروی خورشید از همه عالم و همه کس یک دریچه برای من بس از همه عالم و همه کس یک دریچه برای من بس یک دریچه برای رفتن درهوای تو پرکشیدن از سرانجام قصه ی من تا سرآغاز تو رسیدن یک...
-
باغ بارون زده
یکشنبه 15 شهریورماه سال 1388 18:45
من از صدای گریه تو به غربت بارون رسیدم تو چشات باغ بارون زده دیدم... چشم تو همرنگ یه باغه تو غربت غروب پاییز مثل من از یه درد کهنه لبریز... با تو بوی کاهگل و خاک عطر کوچه باغ نمناک زنده میشه... با تو بوی خاک و بارون عطر ترمه و گلابدون زنده میشه... تو مثل شهر کوچیک من هنوز برام خاطره سازی هنوزم قبله معصوم نمازه... تو...
-
من اگه خدا بودم
شنبه 14 شهریورماه سال 1388 21:00
من اگه خدا بودم شهر بم هرگز نمی لرزید نیمه شب اون غنچه ی نوزاد از نگاه مرگ نمی ترسید من اگه خدا بودم مادرهای دجله ی خونین نمی مردند از فرات سرخ آلوده ، نو عروسها ماهی مرده نمی خوردند من اگه خدا بودم دخترهای اورشلیم و غزه و صیدا جای حکم تیر و نارنجک ،ترانه می نوشتند روی دیوارها هر کسی جای خدا بود ،شاهد این روزگار و این...
-
سفره سین
شنبه 14 شهریورماه سال 1388 20:58
پلاس کهنهء اندیشه را دور باید انداخت زمان بر مغز و پوست کهنگی میتازد امروز چه کم داریم من و تو از درخت و سنگ بی مغز و زمین ای دوست بنگر بنگر زمین هم پوست میاندازد امروز پلاس کهنهء اندیشه را دور باید انداخت زمستان هر چه بود تاریک و طولانی دل ما هر چه شد سرد و زمستانی زمین اما به دور از کینهء بهمن نشسته با گل و خورشید...
-
قصه گل و تگرگ
جمعه 13 شهریورماه سال 1388 21:34
قصه منو غم تو قصه گل و تگرگه ترس بی تو زنده بودن ترس لحظه های مرگه ای برای با تو بودن باید از بودن گذشتن سر به بیداری گرفته ذهن خواب آلوده من همیشه میون قاب خالی درهای بسته طرح اندام قشنگت پاک و رویایی نشسته کاش میشد چشام ببینن طرح اندام تو داره زنده میشه جون میگیره پا توی اتاق میزاره کاش میشد صدای پاهات بپیچه تو گوش...
-
ستاره دنباله دار
جمعه 13 شهریورماه سال 1388 11:31
تو آسمون زندگیم ستاره بوده بی شمار اما شبای بی کسی یکی نمونده موندگار یکی نمونده از هزار ستاره های گمشده هر شب من هزار هزار اما همیشگی تویی ستاره ی دنباله دار ای آخرین ، تنهاترین آواره ی عاشق هر شب عمرم همراه با من ستاره ی عاشق ای تو آشنای ناشناسم ای مرهم دست تو لباسم دیوار شبم شکسته از تو از ظلمت شب نمی هراسم انگار...